به آرامی، کنارش باش!
با آن که آدمی در پایان دوره کودکی با محیط خود، سازش یافته، به نظر می رسد هنوز فردی است که به مرحله نهایی تحوّل و گسترش خود نرسیده. پایان دوره کودکی آغاز دوره بزرگی است که هر انسانی در جریان یک تحوّل طبیعی، با عبور از آن « تعادل نهایی » را به دست می آورد. این دوره، که موسوم به دوره نوجوانی است، هم از نظر نوجوانان و هم از نظر والدین، از قدیم، دورانی دشوارتر از سال های کودکی قلمداد شده است. شاید بتوان گفت که نوجوانی بحرانی ترین مرحله زندگی است و هر کس در جریان زندگی خود ، به ناچار باید از این گردباد شدید بگذرد. این گردباد آن چنان وجود روانی و جسمانی نوجوان را دست خوش جریانات خویش می سازد که می توان گفت: او را دچار حیرت و سرگشتگی می کند.
او آرام و قرار ندارد، به این در و آن در می زند، تلاش می کند تا از میان امواج خروشانی که از هر سو او را احاطه کرده است، راهی به سوی ساحل نجات بیابد. پس نوجوان را باید شناخت، باید به دلش راه یافت و در حلّ و فصل مشکلات این سن، او را یاری کرد. به راستی، کم تر خانه ای است که در آن، نوجوانی زندگی نکرده و یا آینده نزدیکی در انتظار او نباشد. همه به نحوی با نوجوانان سروکار دارند. بنابراین، لزوم آشنایی با مسائل و مشکلاتی ـ که در واقع ـ زیرساز بحران های رفتاری نوجوانان است، برای همه افراد کم و بیش لازم است; زیرا هرگونه ناآشنایی با این مسائل ممکن است سبب تشدید واکنش های عصیانی نوجوان و بروز رفتارهای غیرعادی خطرناکی شود که دامنگیر خود نوجوان و اطرافیان او خواهد شد.
ماهیت دوره نوجوانی
از لحاظ روان شناسی ، در تحوّل روانی آدمی، دوره مهمی وجود دارد که بین دوره کودکی و بزرگ سالی قرار می گیرد و به دوره «نوجوانی» مشهور است.
نوجوانی، معرّف مرحله تغییر عمیقی است که کودک را از بزرگ سال جدا می سازد. این مرحله واقعاً به منزله دگرگون شدن است; زیرا در چنین دوره ای، نوجوان دایم در حال تغییر است .اگرچه نوجوان در حال دگرگون شدن و تغییر یافتن است، ولی در عین حال، این دوره ای است که آدمی در مقابل مسائل زندگی، به صورتی که در حیات روزمرّه در اجتماع بزرگ سالان مطرح می شود، وضع مشخصی به خود می گیرد. بنابراین، می توان گفت: پدیده اساسی نوجوانی تهیه شخصیّت است و این عمل تهیه می تواند در اشکال گوناگون ظاهر شود.
نوجوان همان کسی است که تقریباً تا سن یازده، دوازده سالگی، بخاطر قبول بی چون و چرای دستورات بزرگ سال رفتاری طبیعی و بهنجار از خود نشان می داد; نه تنها به پیروی تن در می داد، بلکه می خواست شرایطی را که توسط بزرگ سال یا پدر و مادر وی پیش بینی و تعیین شده بود، بپذیرد.
اما به ناگاه، تغییر شیوه می دهد و برخلاف سابق، آنچه بزرگ سال می گوید و سابقاً مورد قبول وی بود، گردن نمی نهد. این چیزی است که نظر هر کس را به خود جلب می کند. گاهی طرز راه رفتن خود را عوض می کند ، لهجه خود را تغییر می دهد، رؤیایی و عشق طلب می شود، نسبت به زیبایی ها با حسّاسیت می نگرد و اندک اندک قدم به دنیای درون خویش می گذارد. افکار وی بیش تر متوجه چیزهایی می شود که مربوط به زمان حال نیستند و با واقعیات همان لحظه تناسبی ندارند. در خلال این تحوّل، نوجوان آرام آرام نسبت به قدرت فکر هشیار می شود و به زودی در کمند ارزش های فردی خود در می غلتد.
ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » دق دل بعضی ها ( پنج شنبه 89/2/2 :: ساعت 6:19 عصر )